1395 - ایران فیلیمو

داستان فیلم مستطیل قرمز به یکی از وقایع جنگ ایران و عراق بازمی‌گردد. قصه مردم جنگ‌زده‌ای است که حاضر به ترک محل زندگی خود نیستند؛ آن‌ها در اردوگاه برای نشاط روحی مسابقه فوتبالی برگزار می‌کنند، اما در دقیقه ۵۵ به ناگاه بازی متوقف می‌شود…

این فیلم داستان زنی به نام آذر است که اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه می‌کند.

این فیلم روایتگر داستان زن و شوهری است که سال‌ها پیش دانشجوی تئاتر بودند و با هم ازدواج می‌کنند و در یک کافی شاپ مشغول به کار می‌شوند، اما بر حسب اتفاق یکی از همکاران آنها گم می‌شود. قهرمان قصه به بهانه یافتن او به دنبال خود نیز در گذشته می‌گردد و سعی می‌کند از یک بحران خارج شود.

وقتی مسافر عزیزی از خارج از کشور مهمان شماست و شما برای حفظ آبرو حاضر به انجام هرکاری هستید، ماجراهای جالبی رخ می دهد…

دربارهٔ مردی به نام آرش (بابک حمیدیان) است. پدر آرش سرطان دارد و برای همین به خارج از کشور رفته‌است. دوستان او بابک و بهنود برای اینکه او غم پدرش را فراموش کند و افسرده نشود قرص‌های شادی مصرف می‌کنند و یک روز شاد و بسیار خنده دار و طنز را سپری می‌کنند و آرش به رازهایی پی می‌برد …

روایت گر زندگی 62 ساله بهترین دروازه بان قرن آسیا از بدو تولد تا پرواز ابدی ایشان به آسمان ها است. فیلمی مردمی که در برخی از سینماهای کشور در بازه زمانی 108 دقیقه اکران گردید و در نسخه شبکه نمایش خانگی به مدت 165 دقیقه پیش روی دوستداران حجازی است…

فرید یک روز صبح با خبر میشود که صاحب عمارت قدیمی که در آن سکونت دارند، ساعت نه شب به فرودگاه میرسد. حالا او و ساکنینی که فرید بدون اطلاع صاحب خانه آنها را به عمارت آورده تنها دوازده ساعت فرصت دارند تا خانه را خالی کنند، اما…

چند دانشجوی دختر و پسر برای شرکت در جشن بادبادک بازی به شمال کشور رفته‌اند. در همسایگی کمپ کوچک آنها کلبه رستورانی قرار دارد که سه مرد ساکن آن هستند. رستوران به گوشت احتیاج دارد و جز این جوان ها شکاری در آن اطراف نیست…

چهل روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی، دریا قلی سورانی پس از آن که خانواده اش را از شهر آبادان راهی می کند، به اوراق فروشی خود در حاشیه ی بهمنشیر بر می گردد و با ماجراهایی روبرو می شود…

زندگی فردی بنام شاهین که از بچگی با همه لج بوده است بخصوص با پدر و مادرش.از روی لجبازی با آنها دست به کارهایی میزند که خوشش نمیاد و دست به دزدی میزند.شاهین پدرش فوت کرده است و ناپدری دارد و ناپدری او فردی متشخص و با فکری باز است